نمی خوای منو ببینی، این پایین روی زمینم
نمی خوای منو ببینی، این پایین روی زمینم
منی که پر دارم اما، هنوزم رو خاک می شینم
یادم یه روز خود تو، تو حرم تا من دیدی
روی شونه هام با دستات، این دوتا بال کشیدی
بعد برام یه راه گذاشتی، از حرم تا خود خورشید
هنوزم یادم نرفته، تو حرم بارون می بارید
من بهت زل زده بودم، به سخاوت عجیبت
به کرامت نگاهت، با دو تا چشم نجیبت
که تو باز با اون نگاهت، منو از خودم گرفتی
بعد خودت مثل همیشه، سمت آسمونها رفتی
حال من تنهایی اینجا، گم می شم تو این هیاهو
من به تو پناه می آرم، به تو با ضامن آهو
به تو که حرف چشات رو، بچه آهوها می خونن
همه ی کبوترایِ، دنیا اسمت رو می دونن
به تو که می دونم حتما، تو همین صحنا نشستی
ولی کورم نمی بینم، تو کدوم یکیشون هستی؟!
به تو که تو مهربونی، مثل بارون بهاری
هیچ واست فرقی نداره، خوب و بد، وقتی بباری
حالا من با دل خستم، تا ابد به پات می شینیم
تا یادت نره ماها رو، جلوی چشات می شینیم